11 آسیب ماهواره

11 آسیب خاص شبکه های ماهواره ای

 


همین چند وقت پیش رسانه‌ها خبری را منتشر کردند که جوانی تحت تأثیر برنامه‌های ماهواره خواهر زاده کودک خود را به قتل رساند. در برنامه‌های این شبکه‌ها صحنه‌های خشن بدون توجه به سن مخاطب نمایش داده می‌شود و مسلماً افراد چه بخواهند و چه نخواهند  این برنامه‌ها در ضمیر ناخود آگاه آنها تأثیر می‌گذارد


 

کارشناس مسائل رسانه‌ حجت‌الاسلام جواد نصرالله‌پور در گفتگویی با فارس به سوالاتی پیرامون  ماهواره در جامعه ایرانی جواب داده است که به قسمتی از این گفتگو  که به یازده آسیب شبکه های ماهواره ای اشاره کرده است اشاره می کنیم

به نظر شما چرا طیف گسترده‌ای از مردم به سمت شبکه‌های ماهواره‌ای اعم از خبری و یا شبکه‌های فیلم و سریال و سرگرمی‌ رو می‌آورند؟

ماهواره

 

وی دلایل استقبال از شبکه‌های ماهواره‌ای  را  مسائل  مختلف و متعددی می داند که.دلیل اصلی و مهم آن نیاز مخاطب است که شاید در شبکه‌های داخلی پاسخ مناسبی برای نیازش پیدا نکرده است. و از میان ده‌ها اثر تخریبی و آسیبی که برنامه‌های ماهواره‌ای دارد بنده به 11 مورد اشاره می کند:

1- ترویج خشونت

یکی از مهمترین و آشکارترین آسیب‌های فیلم‌ها و برنامه‌های شبکه‌های ماهواره‌ای و بازی‌های رایانه‌‌ای خشن غربی، افزایش خشونت در جامعه است.

همین چند وقت پیش رسانه‌ها خبری را منتشر کردند که جوانی تحت تأثیر برنامه‌های ماهواره خواهر زاده کودک خود را به قتل رساند. در برنامه‌های این شبکه‌ها صحنه‌های خشن بدون توجه به سن مخاطب نمایش داده می‌شود و مسلماً افراد چه بخواهند و چه نخواهند  این برنامه‌ها در ضمیر ناخود آگاه آنها تأثیر می‌گذارد گاهی خصوصاً در فیلمهای سه بعدی چنان هنرمندانه صحنه‌ها را ساخته‌اند که افراد انگار که آموزش خشونت می‌بینند و در صحنه‌های مشابه آن صحنه، ناخودآگاه رفتاری مشابه آن را انجام خواهند داد.

2- سست شدن بنیاد خانواده

متأسفانه ورود بدون کنترل ماهواره در خانواده‌ها را به تعبیری می‌توان ورود یک فرد نامحرم و لاابالی و دوست ناباب برای بچه‌ها و خانواده تشبیه کرد که به دنبال اختلاف بین زن و شوهر است و به ناموس او چشم طمع دارد، و دین آنها را می‌گیرد، اعتقادات آنها را ضعیف می‌کند، مرزهای حیا و غیرت را می‌شکند، حقایق سیاسی و اجتماعی را وارونه جلوه می‌دهد، وقت آنها را می‌دزد و آنها را به همدیگر بد بین می‌کند. خرید ماهواره برای منزل ورود چنین افرادی به منزل است.

مجاز شمردن خیانت زن به شوهر و عادی سازی روابط با جنس مخالف، عادی سازی روابط دختر و پسر قبل از ازدواج، زشتی‌ زدایی از حاملگی بدون روابط قانونی و ازدواج، اهانت به والدین و بی توجهی به آنها، نفوذ جادو و تلسم در زندگی؛ همه نشان می‌دهد که شبکه‌های ماهواره‌ای بطور هدفمند عفت و غیرت و روابط خانوادگی سالم را نشانه گرفته است.

3- زیاد شدن آمار دختران فراری

یکی از کارکردهای سریال‌ها و فیلم‌های پخش شده در ماهواره این است که القا می کنند که آزادی دختران در خارج از خانه است. یعنی دختران جوانی که به صورت سنتی در خانه با محدودیت‌هایی روبه رو هستند که مقداری از آن هم ضروری و لازم است، اینها را دچار حس زندانی بودن در خانه می‌کنند.

یکی دیگر از خطرهایی که سریال‌های ماهواره‌ای دارند این است که در بسیاری از این فیلم‌ها افراد با انزوا طلبی و حتی مقابله با افراد خانواده و حتی خیانت به خانواده می‌توانند به موفقیت برسند

در فیلم‌ها دختران موفق را کسانی نشان می‌دهند که خارج از خانه آزاد هستند و دخترانی که داخل خانه هستند را نا موفق و افسرده نشان می‌دهند و کم کم این حالت که معمولاً هم از طرف خانوده‌ها مدیریت نمی‌شود به عقده و افسردگی منجر می‌شود و خدای ناکرده به فرار و رویگردانی جوان از خانواده کشیده می‌شود و فرزندی که از طرف خانواده جدا شد انواع آسیب‌ها و انحرافات در انتظار اوست.

4- اختلافات خانوادگی و شکستن حریم‌های خانواده

یکی دیگر از خطرهایی که سریال‌های ماهواره‌ای دارند این است که در بسیاری از این فیلم‌ها افراد با انزوا طلبی و حتی مقابله با افراد خانواده و حتی خیانت به خانواده می‌توانند به موفقیت برسند.

این فضا کم کم خانواده را به سمت بدبینی‌ها و کم اهمیت شدن نقش پدر، ایجاد اختلاف بین زوجین و دور شدن فرزندان از خانواده می‌کشاند وقتی پدر و مادری با دختر و پسر جوانشان فیلمی را می‌بینند که یک معاشقه و لو خفیف صورت می‌گیرد این مسأله پرده‌های حجاب و عفاف را از بین می‌برد و فقط خدا می‌داند که در خانواده‌هایی که قبح این مسائل بشکند چه اتفاق ناگواری می‌تواند به ‌دنبال داشته ‌باشد.

5- بد حجابی و زنان خیابانی

وقتی همه افراد خانواده بدون کنترل و محدودیت پای برنامه‌های ماهواره می‌نشینند که برای خانواده مناسب سازی نشده و بی حجابی و بی حیائی در آن موج می‌زند و هیچ حریمی در روابط زن و مرد نیست کم کم حجاب به عنوان یک ارزش تلقی نمی‌شود و زنان و دختران خانواده با کم حجابی یا بد حجابی در جامعه ظاهر می‌شوند و زمانی که کم کم بد حجابی زیاد شد و چشمان هوس باز هم با نگاهشان این روند را تشویق کردند جامعه به فضای خود نمائی برای مردان نا محرم تبدیل می‌شود و کم کم رابطه‌های دور از خانواده و زنان خیابانی و روابط پنهانی مردان و زنان متأهل زیاد می‌شود. در چند سال اخیر آرایش‌های بسیار زننده زنان متأهل و دختران جوان  که ایران را رکورد دار مصرف لوازم آرایشی بهداشتی جهان کرده است و بروز رفتارهای دوستانه و بیان کلمات دوستانه به نامحرمان در جامعه به شدت زیاد شده است.

ماهواره

 

6- تبلیغ تنوع‌طلبی و هوس‌بازی

آنچه در شبکه‌های ماهواره‌ای به ویژه شبکه من و تو و فارسی‌وان مشاهده می‌شود این است‌ که بازیگران فقط به دلیل زیبایی‌شان جلوی دوربین هستند و در تمام برنامه زیبایی‌های صورت و اندام او نمایش داده می‌شود و احساسات جنسی و شهوت مخاطب را به صورت غیر مستقیم تحریک می‌کند و مخصوصاً آقایان را تحریک می‌کند که برای تفریح و تنوع هم که شده دنبال این مسائل باشند و حتی اگر دنبال این مسائل هم نروند ذهنشان درگیر خواهد شد.

کمترین اثر این مسأله این است که روابط زن و شوهرها کمرنگ شده و رضایت جنسی از همدیگر نخواهند داشت و یک ناآرامی و نا امنی روانی و بی‌اعتمادی به همدیگر در افراد خانواده ایجاد خواهد شد و کم کم فرزندان تحت تأثیر این برنامه‌ها پدر و مادر اصیل و سنتی و مذهبی خود را بی کلاس و عقب افتاده می‌دانند و خانواده دچار بحران خواهد شد.

7- افزایش خریدهای کاذب و بی برنامه در زندگی، فاصله گرفتن از ساده زیستی و تمایل به زندگی لوکس و اشرافی

8- تبلیغات ضد دینی و ضد اسلامی

شبکه‌های متعدد در زمینه تبلیغ وهابیت تکفیری و بر علیه شیعه، ترویج مسیحیت تبشیری، ترویج مذاهب خرافی مثل شیطان پرستی و تبلیغ حزب صهیونیستی بهائیت، تبلیغ سکولاریزم و القای شخصی بودن دین، ایجاد شک و تردید حتی در مسلمات دین اسلام فعالیت می‌کنند.

9- نهادینه کردن بی‌غیرتی

یکی از ویژگی‌های مهمی که اسلام و دیگر ادیان آسمانی حتی کسانی که اهل دین‌داری نیستند برای یک مرد ارزش می‌دانند غیرت است و تقریباً همه مردان جامعه ما روی ناموس خود حساسیت دارند و ناموس یکی از ویژگی‌های آشنای فرهنگ ماست. 

یکی از موانع اصلی انحراف و یکی از سدهای محکم فرهنگی جامعه ما در برابر فساد و انحراف همین غیرت است.

متأسفانه اعتیاد به ماهواره مثل اعتیاد به مواد مخدر به یکی از بیماری‌ها و بحران‌های عصر ما تبدیل شده است و ارزش‌های اخلاقی و خانوادگی را تهدید می‌کند

اگر مردی حساسیت خود را نسبت به ناموس از دست بدهد می‌تواند زمینه ساز انحراف بشود چرا الان بعضی از مردان جامعه ما هیچ حساسیتی نسبت به آرایش و پوشش‌های زننده همسران و دختران و نوامیس خود ندارند؟

این موضوع مهمی است آیا این مردان نمی‌دانند که مردانی که از چشمان خود مراقبت نمی‌کنند چگونه و با چه نگاه لذت جویانه‌ای به ناموسشان نگاه می‌کنند؟

پس چرا با علم به این مسأله باز هم جلوگیری نمی‌کنند و شاید هم خودشان همسرشان را به  این نوع پوشش دعوت می‌کنند؟

این به خاطر ضعف غیرت است و آن ویژگی مردانه است که این ویژگی زنانه را حفظ می‌کند و غرب در شبکه‌های ماهواره‌ای به‌ ویژه در فارسی وان و من و تو به شدت بر این مسأله با حساسیت تمرکز دارد که غیرت مردان ما را ضعیف کنند چون آنها می‌دانند تا غیرت مردان باشد عفت و حیای زن لکه‌دار نمی‌شود.

10- اعتیاد به ماهواره

متأسفانه اعتیاد به ماهواره مثل اعتیاد به مواد مخدر به یکی از بیماری‌ها و بحران‌های عصر ما تبدیل شده است و ارزش‌های اخلاقی و خانوادگی را تهدید می‌کند.

11- بلوغ زود‌رس

دیدن برنامه‌‌های برخی شبکه‌های ماهواره‌‌ای موجب بلوغ زودرس بچه‌ها می‌شود. اگر فرزندان ما صحنه‌های مبتذل و رقص و صحنه‌های تحریک کننده را ببینند و شرایط ازدواج برای آنها فراهم نباشد سعی می‌کنند عطش خود را از راه دیگری فرو بنشانند کم کم زمینه خود ارضایی یا ارتباط‌های غیر اخلاقی برای آنها فراهم می‌شود.


خاطرات زیبای شهدا

عراقی سرپران 

اولین عملیاتی بود كه شركت می‌كردم. بس كه گفته بودند ممكن است موقع حركت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی‌ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بكنند، دچار وهم و ترس شده بودم.

ساكت و بی صدا در یك ستون طولانی كه مثل مار در دشتی می‌خزید جلو می‌رفتیم. جایی نشستیم. یك موقع دیدم یك نفر كنار دستم نشسته و نفس نفس می‌زند. كم مانده بود از ترس سكته كنم. فهمیدم كه همان عراقی سرپران است. تا دست طرف رفت بالا معطل نكردم با قنداق سلاحم محكم كوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.

لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم كه فرمانده گروهان مان گفت: «دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست كدام شیر پاك خورده‌ای به پهلوی فرمانده گردان كوبیده كه همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.»
از ترس صدایش را در نیاوردم كه آن شیر پاك خورده من بوده ام.

 

 

 
 
مواظب ضد هوایی‌ها باش

رو به قبله كه قرار می‌گرفت مثل اینكه روی باند پرواز نشسته و با گفتن تكبیر، دیگر هیچ شك نداشت كه از روی زمین بلند شده. خصوصا در قنوت كه مثل ابر بهار گریه می‌كرد، درست مثل بچه‌های پدر، مادر از دست داده.

راستی راستی آدم حس می‌كرد كه از آن نماز هاست كه دو ركعتش را خیلی‌ها نمی‌توانند بجا بیاورند. نمازش كه تمام می‌شد محاصره اش می‌كردیم.
یكی از بچه‌ها می‌گفت: «عرش رفتی مواظب ضد هوایی‌ها باش.»

دیگری می‌گفت: «اینقد میری بالا یه دفعه پرت نشی پایین، بیفتی رو سر ما.» و او لام تا كام چیزی نمی‌گفت و گاهی كه ما دست وردار نبودیم فقط لبخندی می‌زد و بلند می‌شد می‌رفت سراغ بقیه كار هایش.

 

 

 

مراسم صبحگاهی بود. روحانی گردان راجع به واجبات و محرمات صحبت می‌كرد. با بچه‌ها خیلی صمیمی‌ بود. برای همین هم در كلاس درس و یا مراسم متكلم وحده نبود و بقیه مخاطب. مثل معلم و كلاس های اول و دوم دبستان غالباً مطلب را ناتمام می‌گذاشت و بچه‌ها آن را خودشان تمام می‌كردند. مثلاً وقتی می‌خواست عبارت «الغیبه اشد من الزنا» را قرائت كند می‌گفت: «دوستان می‌دانند كه الغیبه اشد...؟» بعد بچه‌ها با هم با صدای بلند می‌گفتند: «من الكارهای بد بد.»

 
 
 
خدایا مار و بكش

آن شب یكی از آن شب‌ها بود؛ بنا شد از سمت راست یكی یكی دعا كنند، اولی گفت: «الهی حرامتان باشد…» بچه‌ها مانده بودند كه شوخی است، جدی است؟ بقیه دارد یا ندارد؟ جواب بدهند یا ندهند؟ كه اضافه كرد: «آتش جهنم» و بعد همه با خنده گفتند: «الهی آمین.»

نوبت دومی بود، همه هم سعی می كردند مطالب شان بكر و نو باشد، تأملی كرد و بعد دستش را به طرف آسمان گرفت و خیلی جدی گفت: «خدایا مار و بكش…»
دوباره همه سكوت كردند و معطل ماندند كه چه كنند و او اضافه كرد: «پدر و مادر مار و هم بكش!»

بچه‌ها بیش تر به فكر فرو رفتند، خصوصاً كه این بار بیش تر صبر كرد، بعد كه احساس كرد خوب توانسته بچه‌ها را بدون حقوق سركار بگذارد، گفت: «تا ما را نیش نزند!»


 
 
 
والكثافة من الشیطان

روحانی گردانمان بود. روشش این بود كه بعد از نماز حدیثی از معصومین نقل می‌كرد و درباره ی آن توضیح می‌داد. پیدا بود این اولین باری است كه به صورت تبلیغی رزمی به جبهه آمده است والا شاید بی‌گدار به آب نمی زد و هوس نمی كرد بچه‌ها را امتحان كند؛ آن هم بچه های این گردان را كه تبعیدگاه بود؛ نمی آمد بگوید: «بچه ها! النظافة من الایمان و …؟» تا بچه‌ها در عین ناباوری اش بگویند: «حاج آقا والكثافة من الشیطان».

فكر می كرد لابد می گویند حاج آقا «والْ» ندارد، یا هاج و واج می‌مانند و او با قیافه حكیمانه‌ای می‌گوید: «ای بی‌سوادها بقیه ندارد. حدیث همین است».
با این وصف حاجی كم نیاورد و گفت: «حالا اگر گفتید این حدیث مال كیه؟»
بچه‌ها فی الفور گفتند: «نصفش حدیث نبوی است، نصف دیگرش از قیس بن اكبر سیاه»

 

 

 

 
 
بنی‌صدر! وای به حالت!

پدر و مادر می‌گفتند بچه‌ای و نمی‌گذاشتند بروم جبهه. یك روز كه شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد، لباس‌های «صغری» خواهرم را روی لباس‌هایم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانه‌ی آوردن آب از چشمه زدم بیرون، پدرم كه گوسفندها را از صحرا می‌آورد داد زد: «صغرا كجا ؟»
برای اینكه نفهمد سیف‌الله هستم سطل آب را بلند كردم كه یعنی می‌روم آب بیاورم. خلاصه رفتم و از جبهه لباس‌ها را با یك نامه پست كردم.

یك بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن كرد. از پشت تلفن به من گفت: «بنی صدر! وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه.»


این‌طوری لو رفت

دو تا از بچه‌های گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و‌های های می‌خندیدند. گفتم: «این كیه؟»

گفتند: «عراقی»

گفتم: «چطوری اسیرش كردید؟» می‌خندیدند.
گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگی فشار آورده با لباس بسیجی‌ها آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود. پول داده بود!»
اینطوری لو رفته بود. بچه‌ها هنوز می‌خندیدند.

 
 
 
منو به زور جبهه آوردن

آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومتر‌ها به گوش ما رسیده بود.
بنده خدایی تازه به جبهه آمده بود و فکر می‌کرد هر كدام از ما برای خودمان یک پا عارف و زاهد و دست از جان کشیده ایم.
راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم. می‌دانستیم که این امر برای او که خبرنگار یکی از روزنامه‌های کشور است باورنکردنی است.

شنیده بودیم که خیلی‌ها حاضر به مصاحبه نشده‌اند و دارد به سراغ ما می‌آید. نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «بله» را گفتیم. طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو می‌نشینیم و به سوالات او پاسخ می‌دهیم.
از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «یعقوب بحثی» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود.

پرسید: «برادر هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟»

گفت: «والله شما که غریبه نیستید، از بی خرجی مونده بودیم. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه. گفتیم کی به کیه، می‌رویم جبهه و می‌گیم به خاطر خدا و پیغمبر آمدیم بجنگیم. شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!»

نفر دوم «احمد کاتیوشا» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه. چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه یتیم هم هستم، دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه می‌ترسم! تو محله مان هر وقت بچه‌های محل با هم یکی به دو می‌کردند من فشارم پایین می‌آمد و غش می‌کردم. حالا از شما عاجزانه می‌خواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!»

خبرنگار که تند تند می‌نوشت متوجه خنده‌های بی صدای بچه‌ها نشد.
«مش علی» که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمی‌شود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا زنم از خونه بیرون کرد. گفت، گردن کلفت که نگه نمی‌دارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را می‌بندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت می‌زنم و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمی‌گذارم. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»

خبرنگار کم کم داشت بو می‌برد. چون مثل اول دیگر تند تند نمی‌نوشت. نوبت من شد.
گفتم: «از شما چه پنهون من می‌خواستم زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد دخترش را بدبخت کند و به من بدهد. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و داماد خدا بشوم. خدا کریمه! نمی‌گذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!»

خبرنگار دست از نوشتن برداشت.
بغل دستی ام گفت: «راستش من کمبود شخصیت داشتم. هیچ کس به حرفم نمی‌خندید. تو خونه هم آدم حسابم نمی‌کردند چه رسد به محله. آمدم اینجا شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.»
دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید. ترکش این نارنجک خبرنگار را هم بی نصیب نگذاشت.

 
 
 
آبگوشت

فروردین سال 1365در مقر شهید محمد منتظری، از مقرهای تیپ 44قمربنی هاشم (ع) در نزدیکی سوسنگرد بودیم.

زیر حمله هوایی دشمن مشغول خوردن آبگوشت بودیم. آن را در یک سینی بزرگی ریخته بودیم وهمگی دور آن نشسته بودیم.
برق که قطع شد، شیطنت‌ها شروع شد.هرکس کاری می کرد ودر آن تاریکی سر به سر دیگری می گذاشت.

باهماهنگی قبلی قرار شد یکی از بچه‌ها از حوزه استحفاظی آقای خدادادی لقمه ای را بردارد، که ایشان با لحن خاصی گفت: لطفا غواص اعزام نفرمایید،منطقه در دید کامل رادار قراردارد!
با این حرف او یک دفعه چادر از خنده بچه‌ها منفجر شد. اینقدر فضا شاد شده بود که کسی به فکر حمله هوایی دشمن نبود!

 

 

 


چرا پیمانه خالی کرده اید

 

 

 

باده ها را یک یه یک خوردید

* مبارکـــــــــ   بادتـــــان * 

من خمــــارم !

از چـــه رو....

پیمانه خالــــــی کرده اید....؟!!!



ای کسانی که کپی میکنیدالتماس دعا مام از این کارا زیاد میکنیم!!!


ستاره ها می آیند...

من چیزی نمیگم خودت باید بفهمی......


پیام مقام معظم رهبری در گذشت آیت الله جباری

بسم الله الرحمن الرحیم

درگذشت روحانی مجاهد و مردمی مرحوم حجة الاسلام آقای حاج سیّد صابر جباری رحمة الله علیه امام جمعه‌ی بهشهر و عضو مجلس خبرگان را به مردم مؤمن و انقلابی استان مازندران بویژه مردم عزیز بهشهر و به جامعه‌ی علمی آن استان و بخصوص به خاندان محترم و بازماندگان آن مرحوم تسلیت عرض می‌کنم.
خدمات این روحانی بزرگوار در سنگر تبلیغ و تبیین و استقامت ایشان در خط قویم انقلاب و حضور در صحنه‌های مردمی، برای مردم آن سامان آشکار و مایه‌ی نام نیک و ذخیره‌ی الهی است ان‌شاء الله.
از خداوند متعال رحمت و غفران و حشر با اجداد طاهرینش را برای آن عالمِ عامل مسألت می‌نمایم.

سیّد علی خامنه‌ای
11/ شهریور/1393

 

 حضرت آیت الله حاج سید صابر جباری

حضرت آیت ا… سید صابر جبّاری در نهم فروردین ۱۳۱۷ در روستای متکازین از توابع شهرستان بهشهر در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشودند. پدر ایشان، حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمد جبّاری، که خود در کسوت روحانیت بودند از کودکی به تعلیم فرزندشان همّت گمارد؛ به طوری که ایشان در ۱۲ سالگی سطح مقدماتی علوم اسلامی را آموخته و آماده ی کسب معارف بالاتر شدند؛ لذا به حوزه ی علمیه ی کوهستان بار سفر بستند و نزد علمایی چون آیت الله العظمی کوهستانی، حجج اسلام سمچولی و سید زکریا حسینی متکازینی به تحصیل علوم حوزوی پرداختند. ایشان در سن ۱۴ سالگی توانستند جایزه ی ادبیات عرب در صرف و نحو را از دست عالم بزرگوار، آیت الله العظمی کوهستانی دریافت کنند. مدتی بعد به حوزه ی علمیه ی نوکنده نزد آیات عظام نصیری و ربانی رفته و قریب به یک سال بعد راهی حوزه ی علمیه مشهد شدند. سفر به مشهد باعث تلمّذ ایشان نزد اساتید بزرگی چون آیت الله ادیب نیشابوری و آیت الله مهدوی دامغانی شد؛ لکن ایشان که تحصیل در قم را در اندیشه می پروراندند، بعد از توقفی کوتاه در حوزه ی علمیه نوکنده، در سال ۳۷-۱۳۳۶ راهی قم شدند و دریچه ی فهم علوم اسلامی خود را با حضور در درس خارج فقه مرجع جهان تشییع، آیت ا… بروجردی، هرچه بیشتر گشودند. به طوری که با کسب نمره ی عالی در امتحان خارج فقه آن مرحوم مفتخر  دریافت شهریه از این درس نائل شدند. پس از آن با حضور در درس آیات عظام فاضل لنکرانی ،نوری همدانی ،مشکینی ،سلطانی ،شاهرودی ،حضرت امام خمینی(ره) ،مرعشی نجفی ،گلپایگانی ،میرزاهاشم آملی ،علامه طباطبایی ،بهجت و… مدارج عالی علوم اسلامی را آن چنان سپری کردند که در سال ۱۳۴۰ در سن ۲۴ سالگی به درجه ی رفیع اجتهاد نائل آمدند و از همان زمان در سطوح عالیه ی فقه و اصول در حوزه ی علمیه قم مشغول تدریس شدند. این عالم بزرگوار علاوه بر حضور در صحنه های عالی علمی، مجاهدی نستوه در زمان طاغوت و ۸ سال دفاع مقدس بودند. از نیمه ی سال ۱۳۴۱ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در معیت علمای وارسته ی مازندرانی چونشهید مجاهد آیت الله هاشمی نژاد، آیت الله جوادی آملی، مرحوم آیت الله صالحی مازندرانی، مرحوم آیت الله هادی روحانی و … به مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی پرداختند. در سال ۱۳۴۲ در درگیری روحانیون با ساواک در مدرسه ی فیضیه ی قم حضور داشتند و قبل از آن نیز در تجمّعی که طلّاب در قم به علت بازداشت حضرت امام (ره) به راه انداخته بودند، سیلی محکمی به گوش رئیس شهربانی وقت به دلیل انداختن قرآن از دست یکی از روحانیون زدند و همین باعث درگیری شدید بین طلّاب و عمّال رژیم فاسد پهلوی شد. ایشان در سال های قبل و بعد از انقلاب همواره جهت تبلیغ به شهرهای مختلف کشور از جمله مشهد ، گرگان ، سمنان ، دامغان ، فومن ، اراک ، خوانسار، آمل، فریدونکنار، محمودآباد، توابع قم و … رفتند و در روشنگری مردم نسبت به مسائل روز جامعه نقش مؤثّری داشتند؛ چنانکه هنگام به ثمر نشستن پیروزی انقلاب در فریدونکنار ، مردم به اتفاق ایشان شهربانی شهر را تسخیر و نیروهای آن را خلع سلاح کردند. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۹ از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ـ حضرت امام خمینی (ره) ـ به سِمَتامامت جمعه ی شهرستان بهشهر منصوب شدند. در همان ایّام آغازین که عراق، جنگی نابرابر را بر ما تحمیل کرد. حضرت آیت الله جباری ، برای بازدید از مناطق جنگی تا سر پل ذهاب رفتند. این توجه ایشان به وضعیت جنگی کشور باعث شد علاوه بر تلاش برای پشتیبانی رزمندگان در پشت جبهه، ۱۹ بار نیز به مناطق جنگی غرب و جنوب کشور، برای بردن کمک های مردمی و اطّلاع از وضعیت رزمندگان از یگان های ارتش و سپاه حتی تا خطوط مقدم رخت عزیمت ببندند. در تأیید زحماتشان در ۸ سال دفاع مقدس، همین بس که بیش از نیمی از شهدای شهرستان های بهشهر و گلوگاه در وصیت نامه های جهادی و انقلابی خود تاکید کرده اند ایشان بر اقامه نمازشان را بر عهده بگیرد و سخنران مراسمشان باشد؛ و ایشان هم به شایستگی پاسخ این محبّت را با اقامه ی نماز برای قریب به اتفاق شهدای این دو شهرستان داده اند. همین الفت میان ایشان و شهدا باعت شد که پس از پایان جنگ تحمیلی، ارتباط نزدیک با خانواده ی شهدا و بسیجیان ادامه یافته که تجلی این ارتباط صمیمانه را با حضور در یادواره های شهدای شهرستان بهشهر شاهد بوده ایم. ۲۰ هزار سخنرانی ایشان در حوزه های مختلف اجتماعی، علمی، سیاسی و … نیز شاهد خوبی بر ارتباط نزدیک این بزرگوار با مردم و حضور در محافل عمومی مانند یادواره ها وهیات های مذهبی می باشد. ابتکارات ویژه ی  ایشان ، راه اندازی دسته جات عزاداری در شب شهادت ائمه معصومین(ع) و حرکت به سوی مسجدی که به نام آن امام همام مزین شده است از جمله اقدامات در راستای نشر محبت ورزی و ارادت به آستان اهل البیت علیهم السلام در میان توده های مردم قلمداد کرد. حضور فعال این عالم خستگی ناپذیر در عرصه های مختلف باعث شد تا در سال ۱۳۷۵ به انتخاب مردم ولایتمدار استان مازندران به مجلس خبرگان راه یابند و تاکنون نیز در این کسوت به خدمت مشغول باشند. علاوه بر آن، عضویت در شورای سیاستگذاری ائمه جمعه ی استان مازندران و نیز قائم مقامی شورای مدیریت حوزه های استان مازندران نیز در زمره ی مسؤولیت های ارزشمند این عالم بزرگوار می باشد. ایشان در مدت ۳۰ سال گذشته هرگز جلسات درس و بحث علمی را تعطیل نکردند و علاوه بر اینکه رئیس حوزه ها ی علمیه ی امام صادق (ع) ، چهارده معصوم ، جبل النور و قدسیه ی شهرستان بهشهر می باشند، خود نیز به تدریس خارج فقه و اصول، اعجاز علمی قرآن مجید، تفسیر و اخلاق در حوزه، دانشگاه و نهادهای مختلف از جمله جهاد، سپاه و … مشغول می باشند.. علاوه بر این پژوهش های زیادی از این عالم بزرگوار از جمله کتاب «اعجاز الدلیلین»  بجا مانده که امید است به زودی در اختیار عموم قرار بگیرد. ایشان در سال های بعد از انقلاب بانی خدمات عام المنفعه ی زیادی بودند که از آن جمله می توان به ساخت مدارس، مساجد و اماکن مذهبی متعدد، پیگیری جدّی برای ساختن بیمارستان های امام خمینی(ره) و شهدای بهشهر، ایجاد دانشگاه علم و فناوری مازندران، تداوم و بقاء دانشگاه پیام نور، ایجاد درمانگاه و خانه های بهداشت و از همه مهم تر ساخت مسجد جامع و مصلاّی بزرگ شهرستان بهشهر و… اشاره کرد.


من که حرفی برا گفتن ندارمگریه


غزه برای پیروزیت دعا میکنم

میخوام بدونم کی میخواد به اینا کمک کنه؟تا کی باید زیر آتیش یه سری سگ بسوزن؟خودتون باشین چی کار میکنین؟

 

نمیدونم کی این کابوس میخواد به پایان برسه ولی امید وارم کعه بتونن این سگای وحشی رو از کشورشون بیرون کننگریه

 


میخوام بدونم چطوری میخوای جواب این کاراشونو بدی؟
ماه رمضان


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.